عکس و شعر با طعم عاشقی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی وفا حالا که من افتاده ام از پا چراشهریار_________________رد شدی از بغل مسجد و حالا بایدیا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویشحسین زحمتکش
۰
۱۲۸۰
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرابی وفا حالا که من افتاده ام از پا چراشهریار_________________رد شدی از بغل مسجد و حالا بایدیا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویشحسین زحمتکش
رباعیات عاشقانهمن بی تو دمی قرار نتوانم کرداحسان ترا شمار نتوانم کردگر بر تن من زفان شود هر مویییک شکر تو از هزار نتوانم کرداز واقعهای ترا خبر خواهم کردو آنرا به دو ...
ممکن ز تو چون نیست که بردارم دلآن به که به سودای تو بسپارم دلگر من به غــــم تو نسپــارم دلدل را چکنم بهر چه میدارم دلمولانا**********من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنییا ...
گر بيدل و بيدستم وز عشق تو پابستمبس بند که بشکستم ، آهسته که سرمستمدر مجلس حيراني ، جاني است مرا جانيزان شد که تو مي داني ، آهسته که سرمستمپيش آي دمي جانم ، زين بيش مر...